پنجره شکسته، ماجرای جنجالیترین فرضیه کاهش جرم در دوران معاصر است. ما اینجا قصد داریم به تئوری یا به عبارت درستتر فرضیه پنجره شکسته بپردازیم. داستان از ایستگاههای مترو نیویورک و قطارهای دهه نود شروع میشود. پلیس آمریکا شروع به مقابله با نقاشهای خیابانی میکند که اقدام به نقاشیهای گرافیتی روی در و دیوار مترو میکردند. واگنهای مترو به صورت دورهای رنگآمیزی و تعویض میشدند تا چهره مترو از وضعیتی که با آن مواجه بود خارج شود. اما اصل ماجرا چیست؟ میتوانید در همین رابطه ویدئوی زیر را ببینید و سپس بخش انتهایی و جمعبندی مقاله را مطالعه کنید یا به مطالعه ادامه دهید:
منبع الهام تئوری پنجره شکسته چیست؟
اصل داستان به سال ۱۹۶۹ و مطالعات فیلیپ زیمباردو روانشانس معروف آمریکایی برمیگردد. او یک خودرو با شیشه شکسته را در یک گوشه از خیابان پارک میکند و منتظر واکنش افراد و رهگذران میماند. رهگذرانی که از خیابون عبور میکردند با دیدن این خودرو به سراغش میروند و آسیبهای بیشتری به آن میزنند.
سیزده سال بعد جورج کلینگ که یک جرمشناس معروف بود با کمک جیمز ویلسون استاد علوم سیاسی در دانشگاه هاروارد نظریه پنجره شکسته را در قالب یک مقاله ژورنالیستی منتشر میکنند. برای دانلود اصل مقاله پنجره شکسته کلیک کنید.
مثالهایی از تئوری پنجره شکسته
نویسندگان مقاله پنجره شکسته، مثالهای جالبی در این مقاله و بعدها در مقالات و نشستهای مشابه مطرح میکنند که شاید عمده مقبولیت این تئوری به باورپذیری این مثالها بازمیگردد. مثل اینکه اگر یک ساختمان دارای چند پنجره شکسته باشد احتمال اینکه افراد خرابکار اقدام به تخریب سایر پنجرههای آن کنند یا حتی قصد تصرف آنجا رو داشته باشند بیشتر است. یا درباره زبالههایی که در گوشه و کنار خیابان رها میشوند عنوان میکنند که این میتواند باعث انباشت زبالههای بیشتری در کنار زبالههای قدیمی شود و حتی با فرض بینظمی در آن منطقه به ماشینها دستبرد زده شود.
به صورت کلی کلینگ معتقد است جرائم بزرگ ارتباط معنیداری با جرائم خرد و بینظمیهای کوچک دارند و اگر بتوان جلوی بینظمیهای کوچک را گرفت، جرائم بزرگ هم به صورت خودکار کاهش پیدا میکنند. این نظریه مبنای عمل پلیس در دهه نود میلادی در نیویورک شد.
آزمون تئوری پنجره شکسته در نیویورک
پلیس نیویورک به سراغ نقاشهای خیابانی در مترو رفت و تلاش کرد با مقابله در برابر بینظمی و آشفتگیهایی که این نقاشیها در ظاهر مترو ایجاد میکرد محیط منظمتری ایجاد کند. ماجرا فقط به اینجا ختم نمیشد. هر کس بلیت نمیداد بازداشت میشد و حتی دستفروشهای مترو هم بازداشت، جریمه و تنبیه میشدند. ماجرا به قدری پیچیده شد که یکی از این دستفروشها هم در جریان همین ماجرا کشته شد.
ایده اصلی شدت عمل پلیس برمیگشت به همان تئوری پنجره شکسته که با قدرت گرفتن یکی از نظریهپردازانش در ساختار سیاسی آمریکا میتوانست در محیط واقعی آزمون شود. مترو نیویورک شده بود آزمایشگاه آقایان روانشناس و جرمشناس و تلاش میکردند با کمک نتایج این آزمایش فرضیه اولیهای که تحت عنوان پنجره شکسته مطرح شده بود را اثبات کنند.
با اینکه این مقاله هیچ مبنای علمی نداشت و حتی در یک ژورنال علمی هم چاپ نشده بود اما چون ظاهر موضوع به نظر باورپذیر میرسید خیلی زود در توجیه و تأیید آن تعداد زیادی کتاب و مقاله منتشر شد. همه پلیس نیویورک را تشویق میکردند و مطبوعات و ژورنالیستها تصور میکردند یک تئوری طلایی کشف شده است. مردم و مسئولین فکر میکردند با بازداشت افرادی که بلیت مترو نمیدهند یا برای امرار معاش گوشه ایستگاه مترو، دستفروشی میکنند، قرار است آرامش و امنیت به آمریکا برگردد.
نتایج فرضیه پنجره شکسته و بررسی علمی آن
هیچ وقت آمار مستندی منتشر نشد از اینکه چه قدر این آزمایش توانسته با موفقیت همراه باشد. اغلب آمارها و گزارشهایی هم که منتشر میشد عمدتا در راستای تأیید فرضیه اولیه بود اما وقتی این فضای احساسی تمام شد، برخی پژوهشگران در مطالعات خود این فرضیه را مورد نقد و بررسی قرار دادند. یکی از مقالات جالبی که به این موضوع پرداخته است یک مطالعه فراتحلیل مرور ادبیات است که ۳۰ پژوهش انجام شده در این رابطه را بررسی و تحلیل کرده است. (جهت مشاهده مقاله فراتحلیل پژوهشهای پنجره شکسته کلیک کنید.)
به صورت خلاصه این مقاله عنوان میکند نتایج پژوهشهای انجام شده در این راستا نشان میدهد که نسبتی بین سرکوب جرائم خرد با کاهش جرائم بزرگ وجود ندارد. به صورت کلی بهبود نظم میتواند به کاهش جرم کمک کند که البته این موضوع در پژوهشهای قبلتر از پنجره شکسته نیز عنوان شده است و موضوع جدیدتری نیست. در یک پژوهش که اخیرا در نشریه بینالمللی جرمشناسی با عنوان «بازنگری در نظریه نظارت پلیسی تحت عنوان پنجرههای شکسته» منتشر شده است پژوهشگر مدعی میشود که شاید بتوان تئوری پنجره شکسته را در راستای مطالعات قبلی برای گسترش نظم در راستای کاهش جرم عنوان نمود اما این نظریه بدون هیچ زمینه تئوری یا استدلال محکمی که مؤید آن باشد تنها توجیهکننده اقدامات خشن پلیس آمریکا بوده است.
جمعبندی درباره اثر تئوری پنجره شکسته در کاهش جرم
به صورت کلی به نظر میرسد این تئوری که بیشتر یک فرضیه در حوزه جرمشناسی بوده است هیچ وقت اثبات نشده است. بیش از اینکه ردپای این موضوع را در مقالات علمی و مستندات دانشگاهی بتوان یافت آن را در میان انبوه مطبوعات ژورنالیستی و رسانههای عمومی میتوان جستجو نمود.
احتمالا تاکنون استفادههای اشتباه و درست زیادی از این نظریه شده است اما به نظر میرسد آنچه در ادبیات علمی مورد تأیید است صرفا ارتباط دادن این نظریه با نظم و پیشگیری از وقوع جرم باشد. هیچ اثبات علمی یا شواهد تجربی از اینکه برخورد خشن و شدت عمل با جرائم خرد منجر به کاهش جرائم بزرگ شده است وجود ندارد و این موضوع صرفا دستاویزی برای توجیه خشونت و اقدامات فراقانونی بوده است که در خود آمریکا نیز جنبشهای اعتراضی و نقدهای جدی پیرامون آن وجود دارد.
در همین رابطه بخوانید
بزرگترین سرقت پول نقد در تاریخ آمریکا در سال ۲۰۲۴
تأثیر مهساز امنیتی در کاهش آمار سرقت از طلافروشی